يادداشت سردبير٬ شماره ١٣٩
٢٢ بهمن
واقعيات و توهمات
سياوش دانشور

بدنبال ٢٢ بهمن شاهد دور جديدى از سير واگرائى در جنبش ملى اسلامى هستيم. روندى که با بيانيه ١٧ موسوى و پنج تن "آل عبا" در ميان اين طيف شروع شده بود٬ با سياستهاى رهبران جنبش سبز حکومتى در ٢٢ بهمن به زخمى عميق تبديل شده است. همه عينکها را برداشته اند و فکورانه به تجديد نظر در تاکتيکها و ضرورت تدقيق سياستها پرداخته اند. جماعتى که دنبال اين موج راه افتاده بودند و منتظر انفجار خودبخودى توده ها بودند دچار لکنت زبان شده اند. از راست ناسيوناليست تا چپ پوپوليست چيزى براى عرضه ندارند. گوئى دوره اى بازيچه اى بيش نبوده اند.

٢٢ بهمن اما براى جنبش سرنگونى طلب فرصتى در ميان فرصتهاى ديگر بود. نه قرار بود قيام شود و نه قرار بود مطابق روال و تقويم ٣٠ سال پيش در اين روز بساط حکومت جارو شود. برخلاف  سرگيجه و ديپرسيونى که ملى اسلاميها و متحدين شان گرفته ند٬ نه حکومتيها و نه مردم دچار ترديد نيستند. در بالا براى حفظ خود و بقاى نظام زورشان را زدند که کلاه بى پشم آقا و بى حيثيتى نظام را کمى بزک کنند. در خارج هوادارانشان سرشان را پائين انداختند و همان سياست را پيش بردند. تفاوتى اگر بود اين واقعيت زشت بود که ٢٢ بهمن را به منبرى عليه حقانيت حرکت انقلابى در سال ۵٧ و تحريف و جعل واقعيات تاريخى٬ ضديت با اراده و منش راديکال و انقلابيگرى بطور کلى٬ و ضديت با نيروهائى در داخل و خارج کردند که بر آرمانهاى آزاديخواهانه خود پاى ميفشارند. در داخل کشور مردم دو دسته بودند. کسانى که طرفدار جناحى از حکومت بودند و يا تمايزى ميان خود و آنها قائل نبودند به سفارش آقايان به شمايل و ظاهر حکومتيها درآمدند و در پايان روز فهميدند که چه کلاه گشادى سرشان رفته است. آنهائى هم که از هر فرصتى براى زدن پوزه حکومت اسلامى استفاده ميکنند در اينروز تا توانستند کار خودشان را کردند. درگير شدند٬ شعار عليه خامنه اى و حکومت اسلامى دادند٬ گفتند کشته نداديم که سازش کنيم٬ کيوسکها و مقرهاى پليس و نيروى انتظامى را مورد هجوم قرار دادند٬ جاهائى حجاب پرت کردند٬ و دست رد به کل اين جماعت زدند. براى اين دسته داستان تازه شروع شده است و با سنبه پر زور به هر متوهمى ميگويند که راه چيست و سياست درست کدام است. اردوى سرنگونى طلب و انقلابى که منتظر "ظهور انقلاب مهدى" در اينروز نبود٬ نه فقط دچار هيچ سرخوردگى و ترديدى نيست بلکه احساس قدرت و صلابت فکرى و سياسى ميکند و مشغول سازمان دادن خود و نيرويش براى جنگهاى وسيع تر است.

در ٢٢ بهمن چند موضوع تثبيت شد: اول٬ بالائيها به هر درجه که سازش ميکنند و يا ناچارا به زبان نسبتا واحد سخن ميگويند٬ در پائين ميان طرفداران شان در داخل و خارج فروپاشى و بى افقى مسلط ميشود. روندى که قبل از ٢٢ بهمن شروع شده بود مهره هاى سوخته در بالا را سوخته تر از هر زمانى لخت و عور به همه نشان داد. دوم٬ نيروى سرنگونى طلب در داخل منسجم تر و مصمم تر شد و عليرغم تلاشش براى اينکه نشان دهد صحنه دست بالائى ها نيست هوشيارانه عمل کرد و دم به تله تاکتيک رژيميها نداد و خود را گوشت دم توپ نکرد. در واقع سياستى که قرار بود با فاصله گرفتن سبزهاى حکومتى به سيبل کردن سرنگونى طلبان منجر شود شکست خورد و به نتيجه اى نرسيد. سوم٬ بحران در جنبش ملى اسلامى در خارج کشور عميق تر شد و مهمتر اينکه فضا در خارج اساسا دست سرنگونى طلبان بود. در خارج ملى اسلاميها و طرفداران "انتخابات آزاد" هرچه زور زدند توجه کسى را جلب نکردند. حتى رسانه ها به حداقلى تظاهراتهايشان را برجسته نکردند و سراغشان نرفتند. برعکس٬ همه جا خبر از تحرک راديکال عليه سفارتها و جلسات رژيميها بود. شدت اين موضوع بحدى بود که رسانه هاى رژيم اسلامى ناچار شدند با تحريف و از قول خبرگزاريهاى اروپائى عليه سرنگونى طلبان بعنوان "اغتشاشگران" – درست مانند داخل – حرف بزنند. در داخل زور زدند صورتشان را سرخ نگهدارند اما نتوانستند و در خارج دست را باختند. دراين ميان توجيهات عده اى عميقا خنده دار و در عين حال مضحک است. ميگويند که "ما بيشتر از آنها بوديم ولى چون خودمان را استتار کرده بوديم قابل روئيت نبوديم!" اين جماعت فکر ميکنند مسابقه اى در جريان است و يا عدد و رقم همواره نشان حقانيت است. کسانى که ميخواهند با استفاده از حاشيه امن حکومت ژست دمکراسى و حقانيت سياسى بگيرند بايد بدانند که جنبشى رو به زوال هستند و حکومتشان سرنگون ميشود. شما چه اقليت باشيد چه "اکثريت" سرنگونتان ميکنيم.

در داخل و خارج مجموعا اين حکومت اسلامى بود که بازنده بود و اين سرنگونى طلبان بودند که زير نور قرار گرفتند. خط وسط که به جناحى از حکومت سرويس ميداد بعد از يکماه روضه "خشونت" خواندن دست از پا درازتر به خانه هايشان رفتند. ٢٢ بهمن نشان داد که درک کليشه اى از رويدادهاى تاريخى مانند هميشه به تخت سينه ديوار ميخورد. ٢٢ بهمن نشان داد که سرنگونى طلبى و راديکاليسم محور اصلى است و هر کسى که واقعا امرى براى آزادى با هر روايتى دارد بايد به اين اردو ملحق شود. ٢٢ بهمن نشان داد که اپوزيسيون ملى اسلامى تا چه حد نافش به جناحى از حکومت بسته است و تا چه حد فاقد هويت سياسى مستقل است. ٢٢ بهمن بويژه نشان داد بند بازى بين با حکومت و جناحى از آن بودن و يا به سرنگونى طلبى انقلابى تعلق داشتن بيش از پيش غير ممکن ميشود. ٢٢ بهمن اگر توهمات عده اى را برملا کرد اما گوشه کوچکى از قدرت و ظرفيتهاى عظيم خط و سياست راديکال را برجسته کرد. اوضاع ايران به سمت قطبى شدن شديدتر ميرود. در خارج اين روند با سرعت بيشترى به پيش خواهد رفت. انتخاب بين چپ و راست روز به روز به انتخابى ناگزيرتر تبديل ميشود. *